باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست




توي كتابخونه دانشكده نشسته بودم و مشغول خوندن يه كتاب بودم كه دكتر از در اومد تو. جز من و مسئول كتابخونه هيچ كي اونجا نبود. دكتر يه راست اومد سراغم و كتابي كه دستم بود رو برداشت و نگاهي بهش انداخت. يادم نيست چه كتابي بود. ولي يادمه بعد از ديدنش ازم پرسيد كتاباي خليل جبران رو خوندي ؟ من تا اون روز اسم جبران و حتي كتاب معروفش، پيامبر (The proft) رو هم نشنيده بودم!! گفتم نه! گفت من متن اصلي اين كتابو دارم ولي تا حالا ترجمه جالبي ازش پيدا نكردم. از خوندن متن اصليش بيشتر لذت مي برم. بعدها من تو نمايشگاه كتاب ترجمه اي از كتاب پيامبر رو از دكتر الهي قمشه اي پيدا كردم كه باعث شد هم خودم با اين كتاب خوندني آشنا بشم و هم اون كتاب رو به دكتر هديه بدم.
حالا 6 يا 7 سال از اون روزا مي گذره. اگه تا الان شما هم اين كتاب رو نخوندين توصيه مي كنم توي اولين فرصت اين كار رو بكنين. اگه خوندين پيشنهادم اينه كه حتما بازم مرورش كنين. چون اين كتاب از اون كتابايي كه بايست هر چند وقت يه بار به سراغش برين تا مفاهيم عميقش ملكه ذهن و روحتون بشه. بايد باهاش زندگي كنين تا تجربه شيريني از لحظه هاتون داشته باشين. اگرچه دوست دارم مطالب اين وب لاگ بيشتر از نوشته هاي خودم باشه نه حرفاي ديگران؛ اما دلم نمياد ازآوردن بخشي از اين كتاب توي اين صفحه صرفنظر كنم. اونو تقديم مي كنم به برادرم حامد كه رسم بخشايش رو به من يادآوري كرد و باعث شد امشب من يه بار ديگر توصيه هاي پيامبر رو در مورد بخشيدن مرور كنم. اين متن ترجمه ايه از مهدي قرباني. انتشارات بديهه:
هستند كساني كه اندكي از انبوه دارايي شان را مي دهند، آن هم براي معروف شدن. و اين خواهش پنهاني، بخشش ايشان را آلوده مي سازد.
هستند كساني كه اندكي دارند، اما همه آن را مي بخشند. ايشان به زندگي و بخشايندگي زندگي ايمان دارند و خزانة ايشان هرگز تهي نخواهد شد.
هستند كساني كه با لذت مي بخشند، و آن لذت همان پاداش ايشان است.
و هستند كساني كه با درد مي بخشند، و آن درد همان تعميد ايشان است.
و هستند كساني كه بدون درد مي بخشند و در جستجوي لذت نيز نمي باشند و حتي به فكر ثواب هم نمي باشند. ايشان چنان مي بخشايند كه گياه پروانش (مورد سبز) در آن دره دور دست عطر افشاني مي كند. از ميان دستان ايشان است كه خدا سخن مي گويد و از پشت چشم ايشان است كه او به زمين لبخند مي زند.
...
و آيا چيزي وجود دارد كه تواني از بخشيدنش دريغ كني؟
و هر آنچه تو داري روزي بايد بخشيده شود؛ پس حالا ببخش كه فصل بخشش از آن تو باشد نه ميراث خواران تو.
تو اغلب مي گويي : ” من خواهم بخشيد، اما به او كه سزاوار باشد.“
درختان باغ ميوة تو اينگونه نمي گويند. گله هاي چراگاه تو نيز چنين نمي گويند. آنان مي بخشند زيرا كه ممكن است زندگي كنند، زيرا نگه داشتن نابود شدن است.


با پشتیبانی بلاگر