ماه محبوب من



ارديبهشت نزديك است و من به يمن قدوم ماه محبوبم، مثل كودكيهاي بازيگوشم ومثل سال قبل و سالهاي قبل، ترانه محبوبم را زمزمه مي كنم:

ارديبهشت نزديك است
سالگرد سبز آن ترانه سرخ
كه در خواب روياهاي من نطفه بست
و در شب باشكوه چشمان تو زاد

يادت مي آيد چقدر شبيه شكل هم بودند؟
شعرهاي من و چشمهاي تو
آنقدر كه طيران واژه ها
از لب بام لب هاي لال من
با بال بال پلك هاي نرم تو
پرواز پروانه ها را در باغ تداعي مي كرد
يادت مي آيد تو به من گفتي:
واقعا شعرت شنيدن دارد
و من به تو گفتم:
نه آنقدر كه چشم تو ديدن دارد
و هر دو بر اين قافيه خنديدم

واينك ارديبهشت نزديك است
به زادروز آن ترانة سبز
برايم پيراهني بفرست
به رنگ دقايق بي قرار‏، در حوالي ساعت پنج عصر
به سادگي سه شنبه اي از ارديبهشت سبز سال پيش
وبه بوي كوچه اي گنگ و گيج، از دود عود و از عطر نسيم
بعد از آني كه در خيال خويش
از ميان آن گذشته باشي

ارديبهشت نزديك است
ارديبهشت....

تلنگري بر ”همان گناه هميشه – بهروز ياسمي“


با پشتیبانی بلاگر